ادله شرعی فناء، روایات بیگانگی از خود
حقیر در یک جلسه سخنرانی که متن آن در پایگاه عرفان و حکمت با عنوان «ادله شرعی فناء فی الله» آمده عرض کردهام که روایات دال بر مقام فناء متواتر است و حقیر مواردی از ادله قرآنی و روائی فناء را عرض کرده ام، ولی روایات در آنچه در آنجا آمده خلاصه نمیشود و بسیار بیشتر از آنهاست.
از جمله، روایاتی است که دلالت بر از خود بیگانه شدن و خود را از دست دادن مینماید.
در اینجا دو نمونه را تبرکاً عرض میکنم:
1. در غرر و درر روایت میکند از حضرت مولی الموالی أمیرالمؤمنین علیهالسلام: لا تَذْكُرِ اللَهَ سُبْحَانَهُ ساهيًا، و لا تَنْسَهُ لاهيًا و اذْكُرْهُ ذِكرًا كامِلًا يُوافِقُ فيهِ قَلْبُكَ لِسانَكَ، وَ يُطابِقُ إضْمارُكَ إعْلانَكَ. وَ لَنْتَذْكُرَهُ حَقيقَةَ الذِّكْرِ حَتَّى تَنْسَى نَفْسَكَ فى ذِكْرِكَ وَ تَفْقِدَها فى أَمْرِكَ. (غرر و درر، ص188، ح3628)
« خداوند سبحان را از روى غفلت ياد مكن، و با إعراض از حضرت پروردگار او را فراموش مكن، بلكه خدا را با ذکر كامل ياد نما آنگونه كه در ذكر، قلب تو با زبانت موافق و همراه، و باطن تو با ظاهرت مطابق و هماهنگ باشد. و البتّه خدا را به حقيقت ذكر، ياد نخواهى كرد تا آنكه خود را هنگام ذكر فراموشنموده و گمكنى!» (نور مجرد، ص472)
روشن شدن دلالت حدیث متوقف بر تصور صحیح فناءاست که معمولاًمورد غفلت قرار میگیرد. در هر حال نکته مهم در این روایت شریف تعبیر: حَتَّى تَنْسَى نَفْسَكَ فى ذِكْرِكَ وَ تَفْقِدَها فى أَمْرِكَ. این تعبیر که در حین ذکر و توجّه به حضرت پروردگار باید ذکر به گونهای باشد که انسان خود را گم کند و فراموش نماید؛ اشارهای به حالت فناء است که شخص تعین خود را دیگر ادراک نمیکند.
به تعبیر دیگر وقتی میفرمایند: تو خودت را از دست بدهی (تَفْقِدَها)، ممکن نیست به این نحو باشد که تو تعیّن خود را حفظ نمائی و باز هم خود را از دست بدهی، چون حفظ تعیّن ملازم با ادراک آن است و ادراک آن با نسیان و فقدان منافی است.
2. در تحف العقول از حضرت امام صادق علیه السلام روایت میکند که آن حضرت به وادی عقیق رفته و از مردم عزلت گزیده بودند، کسی خدمت حضرت عرض کرد: خَلَوْتَ بِالْعَقِيقِ وَ تُعْجِبُكَ الْوَحْدَةُ؛ «در عقیق خلوت گزیدهاید و از وحدت خوشحالید»، حضرت فرمودند: لَوْ ذُقْتَ حَلَاوَةَ الْوَحْدَةِ لَاسْتَوْحَشْتَ مِنْ نَفْسِكَ «اگر شیرینی وحدت را چشیده بودی، از خودت نیز بیگانه شده و خلوت اختیار مینمودی» و سپس فرمودند: أَقَلُّ مَا يَجِدُ الْعَبْدُ فِي الْوَحْدَةِ أَمْنُ مُدَارَاةِ النَّاسِ.
«وحشت» در اصل زبان عرب در برابر «انس» است و تقریباً معادل «بیگانگی» است و معنای ترس ندارد و البته چون معمولاً تنهائی ملازم با نوعی ترس بوده و ترس هم مستلزم بیگانگی و دوری گزیدن است گاهی به معنای ترس به کار میرود.
استیحاش به معنای احساس بیگانگی است. حضرت میفرمایند: اگر کسی شیرینی وحدت را بچشد از خود نیز احساس بیگانگی میکند و طلب میکند از خود نیز جدا شود و با این بیان او را بدین سو سوق میدهند که علاوه بر عبور از کثرات بیرون از خود از کثرات درونی نیز جدا گردد.
اجمالاً از ظاهر حدیث فهمیده میشود که:
1. ممکن است که انسان از خود نیز بیگانه شود
2. اگر انسان از خود نیز بیگانه شود به وحدت حقیقی نزدیکتر گشته و از کثرت دورتر میشود و از شیرینی وحدت بیشتر میچشد.
3. نفس انس با خود و خود را یافتن مرتبهای کثرت است که مؤمن از نیز باید دوری گزیند. رزقنا الله جمیعاً ذلک بجاه محمد وآله الطاهرین
این تعابیر روائی انسان را یاد این اصل عرفانی میاندازد که مرحوم شیخ محمد شبستری میاندازد که فرمود:
وصال حقّ ز خَلقيّت جدائى است
ز خود بيگانه گشتن آشنائى است
چو ممكن گَرد امكان بر فشاند
بجز واجب دگر چيزى نماند
نه مخلوق است آن كو گشت واصل
نگويد اين سخن را مرد كامل