حاج شیخ محمد حسن وکیلی
مجموعه دروس و یادداشت‌های روزانه
حجة‌الاسلام و المسلمین حاج شیخ محمدحسن وکیلی

آیة الحق آقا سید قریش قزوینی (۲) آقا سید قریش و خاندان برغانی

مرحوم آقا سید قریش رابطه‌ای بسیار صمیمی با دو عالم بزرگ خاندان برغانی قزوین، مرحوم ملامحمد تقی و مرحوم ملا محمد صالح برغانی داشتند و مرحوم ملا محمد تقی (شهید ثالث) برای فرزند عالم خود آقا شیخ باقر برغانی دختر آقا سید قریش را به عقد در آوردند. مرحوم شیخ آقا بزرگ در طبقات در شرح حال ایشان می‌فرماید:

«هو الشيخ باقر بن المولى محمد تقي الشهيد البرغاني القزويني‌ عالم فقيه و ورع تقي كان في النجف الأشرف من تلاميذ الشيخ محمد حسن صاحب «الجواهر» مدة طويلة كتب أستاذه إجازة عامة له و لوالده بالاشتراك، و كان من الأجلاء المرتاضين و الصلحاء المتورعين عاد إلى قزوين فقام فيها بالوظائف الشرعية، و نهض بأعباء الامامة و المرجعية حتى أجاب داعي ربه حدود «1280» و كان له ولدان من أهل العلم و الفضل هما: الشيخ محسن و الشيخ رضا، و كانت زوجة المترجم كريمة السيد قريش‌ بن محمد الحسيني القزويني صاحب الكرامات المشهورة.» (طبقات اعلام الشیعة، ج10، ص176)

برخی از کرامات خاندان آقا سید قریش نیز از طریق خاندان برغانی نقل شده است. (رک: طبقات أعلام الشيعة ؛ ج‌10 ؛ ص417)

از جمله مرحوم ملامحمدتقی بن عبدالله بن محمدتقی الشهیدالثالث مشهور به امام جمعه برغانی قزوینی متوفای 1327 در رساله : کیفیة علم الامام» به مناسبتی کرامتی را از ایشان نقل می‌کند و در وصف ایشان می‌گوید «لعالم العامل العابدالسید الزاهد الحاج سید قریش القزوینی المغفور البسه الله حلل النور».

ایشان می‌فرماید:

مما یؤیده ما قال العالم العامل العابدالسید الزاهد الحاج سید قریش القزوینی المغفور _ البسه الله حلل النور_ فی کتابه المسمی بحیوة الابرار فی معجزات سید المتقین الاخیار و امام المؤمنین الابرار الحیدر الکرار علیه صلوات الله الملک الجبار بما هذا لفظه و عین عبارته:

وقتی در مسأله ولایت فیما بین جماعتی از فضلاء‌ معاصرین، عصمهم الله تعالی عقائد مختلفه و اقوال متشابهه مسموع و مذکور می‌شد بعضی بعضی را قاصر و یا مقصّر می‌نامیند و بعضی بعضی را غالی می‌خواندند. در آن وقت این رو سیاه نقد عمر عزیز را غنیمت شمرده زیارت آستانه امامزادۀ بزرگوار معصومۀ عالیة المقدار را وسیله نموده به جانب قم مسافرت نمودم، در اواخر ماه شعبان به زیارت آستانۀ مقدسه مشرف شده و در مکان مناسبی از مؤانست و مصاحبت اغیار خلوت گزیدم و و ابواب تردد را مسدود نمودم و خالصاً لوجه الله و طالباً ‌لمرضاته در آن خلوت خانه به قصد مجاورت یک اربعین در ایام ماه مبارک رمضان مجاور بودم و بر وفق شرع انور در ریاضات و مجاهدات نفسانیه اهتمام می‌نمودم و در نوافل و مستحبات و اوراد و اذکار اهل بیت علیهم السلام بذل و جهد را رعایت می‌کردم و همواره در آن آستانۀ مقدّسه به حضرت علیّۀ عالیه و ارواح سائر امام‌زاده‌ها و علمای اخیار که در ارض مقدسه مدفونند متوسّل بودم و به واسطۀ ایشان استمداد از باطن اهل بیت اطهار می‌جستم.

تا آنکه در آنی مرغوب و زمانی مطلوب چهرۀ شاهد مقصود را در ما بین نوم و یقظه که به لسان اهل ذوق او را خلسه می‌نامند چنین مشاهده نمودم که همگی ماسوی الله در پیش روی مبارک شاه ولایت أمیرالمؤمنین علیه‌السلام در منزلۀ محوّطه‌ای جمع و حاضر بودند و آن عالی جناب مانند سلطانی که مشرف باشد بر همگی رعایا و برایا بر مسند عزت متمکن و متفقد امور و احوال کل بوده و کلاً‌محکوم به حکم آن سرور بودند.

امید از ناظر منصف آنکه زبان توبیخ بر این نوشته نگشاید که این مرحله مرحله‌ای نیست که قابل تدوین و بینندۀ آن سزاوار تحسین باشد زیرا که پای ملخی نزد سلیمان بردن عیب است و لکن هنری است از موری و الحمدللّه أولاً‌و آخراً. (علم امام، ص154 و 155).